چند سالی است که دلتنگی برایم عادت شده است... مثل خوردن. خوابیدن. مسواک زدن...
مثلاً روزی سه بار دلتنگ می شوم. برای آدم ها، لحظه ها، اتفاق ها...
اما خلاصه اش این است که دلتنگ گذشته می شوم... دلتنگ چیزهایی که از دست داده ام. یا بهتر بگویم چیزهایی که دیگر به دست نمی آورم.
دلتنگ دوست هایی که اینجا داشته ام...
یا اصلاً دوست هایی که هر جا داشته ام...
مثلاً دیشب قبل از خواب به وبلاگ دوست هایم سر زدم و جز سفید خالی چیزی ندیدم.
( پی نوشت ۱ : کاش بروید و در دیدنی ها از فیلم و سریال های مورد علاقه تان برایم بگویید )
( پی نوشت ۲ : کاش مرا با خودتان آشنا کنید... گاهی دلتنگ کسانی میشوم که هرگز ندیده ام ! )
واژه ى روز :
نیازى ضرورى به نوشتن = Graphomania