نقدی بر سریال واندا ویژن
هشدار : این نقد حاوی اسپویل می باشد !
رنج از دست دادن… یا درد فقدان… ترکیب هایی کلیشه ای که بارها و بارها شنیده ایم و هر بار قادر به درکشان بودیم. ما چیزهایی که تجربه کرده ایم را درک می کنیم.
درد فقدان ما را در برابر واقعیت ناتوان می سازد. آنقدر ناتوان که بخواهیم همه چیز را بازنویسی کنیم تا از دست رفته را برگردانیم…
اما حداقل ما آدم های عادی، قدرت انجام چنین کاری را نداریم.
واندا عادی نیست… او یک ابر قهرمان است. کسی که می تواند واقعیت را آنطور که میخواهد بازنویسی و جایگزین کند، پس همین کار را انجام می دهد !
اولین سریال مشترک مارول و دیزنی پلاس، حاصل آزمون و خطا و ریسک پذیری بالایی است که تنها دو کمپانی غول آسای فیلمسازی قادر به متحمل شدنش هستند.
واندا ویژن به خصوص در سه قسمت ابتدایی اش نقطه ی مقابل تمام چیزهایی است که تا به حال در دنیای مارول دیده ایم. مارول فرمول های فیلم سازی و قهرمان سازی اش را برای لحظه ای کنار می گذارد و فقط به رنجی که واندا بعد از مردن ویژن متحمل میشود، می پردازد. رنجی که او را وادار می کند زندگی اش را در قالب یک سریال کمدی بازنویسی کند.
ما در سه قسمت ابتدایی تنها به تماشای سریال زندگی واندا و ویژن در دهه های مختلف می نشینیم. استایل کارگردانی، طراحی صحنه و لباس، زوایای دوربین، اندازه ی تصویر و حتی تیتراژ ابتدایی سریال متناسب با بازه های زمانی مختلف تغییر می کند. اما علی رغم تمام تلاش های واندا ما با سریالی مواجه می شویم که بی نقص نیست، بازیگرانی دارد که در بازی و واکنش لنگ می زنند و اشیایی که نباید در صحنه باشند!
در قسمت چهارم است که گره های داستانی کمی از هم باز می شوند و متوجه علت ایراد های سریال کمدی واندا می شویم. اما شکافی که بین دو زاویه ی مختلف داستان وجود دارد کمی عمیق تر از آن است که سریال را یکدست نگه دارد. شخصیت های خارج از دنیای تخیلی واندا، چندان برای مخاطب حائز اهمیت نیستند و داستان کمی و فقط کمی جذابیت اش را از دست می دهد که البته این مسئله ناشی از ضعف نویسندگی است و نه بازی های بد بازیگران.
مسئله ی آزاردهنده ی دیگری که درباره وانداویژن وجود دارد پایان بندی و پاداش دادن به واندا در قبال کارهای منفی اش است. قهرمانی که قرار است بشریت را نجات دهد یک شهر کامل را تحت سلطه ی خود قرار می دهد و در ازای رها کردنش قدرت های جدید کسب می کند! این مسئله بر خلاف تمام اصول اخلاقی است که فیلم های ابر قهرمانانه در حالت عادی در پی بنا کردنش هستند.
مارول در این سریال فاز چهارم برنامه های خودش را آغاز می کند و به امکان وجود مالتی ورس یا همان چند جهانی می پردازد. امکانی که قرار است در آینده ای نزدیک باعث گسترش بیشتر دنیای سینمایی مارول یا شکست عظیمش شود !
اما این نقد درباره ی سریال واندا ویژن است. سریالی که به گفته ی خود کارگردان تنها درباره ی سوگ است. سوگ واندا برای ویژن…
واندا ویژن علی رغم تمام انتقادات کوچک و بزرگی که بهش وارد است است سریال اعجاب انگیزی است. همانطور که پیش تر هم اشاره کردیم این سریال بر خلاف تمام چیزهایی است که مارول تا به حال ساخته است.
واندا ویژن درباره ی قهرمانی که دنیا را نجات می دهد نیست ! بلکه درباره ی زنی است که نمی داند با درد فقدان چه کند ؟
درباره ی قهرمانی که اینبار تنها باید خودش را نجات دهد !
پ.ن ۱ : عنوان این مطلب بر گرفته از کتاب ۱۹۸۴ نوشته ی جرج اورول است.
پ.ن ۲ : این سریال را ببینید اگر به تازگی کسی یا چیزی را از دست داده اید. چرا که مهم است بفهمیم زیادی فکر کردن به چیزی که می توانست باشد چطور می تواند باعث نابودی ما آدم های عادی و چه بسا یک قهرمان شود.